میهمانان نوروزی می آیند و می روند.
گروهی را دیدیم ساحل را تمیز می کردند.
خانواده هایی که سرعت مجاز را در بزرگراه، به خوبی رعایت می کردند. احترام، حاکم بود.
شنیدن، ارزشمندتر شده است و لبخند، بیشتر جاری.
کتابخوانی، نمایان است و هدیه بارزی.
در این جامعه کوچک، چقدر کمک حال هم هستیم. دنبال نشانی بودیم. توسکایی که تازه برگ درآورده و سهره ای که بی محابا می خواند.
کسی گفت تمرین میکند تا آدمها را بهتر درک کند.
روان است این بهار. زاینده است.
پوست انداخته انجیلی و پرتقالهایی که طعمه پرندگان شده اند.
خوشحال از اینکه تعادلی برقرار است. اینکه هنوز خروس ها می خوانند؛ نان تازه، سر سفره است و زوزه شغالان، برقرار.
بهار، فصل زایش است. درختان، پرندگان و جانوران گرم می شوند و تازه می شوند. تازه می شویم. کهنه افکار را کنار می زنیم و با بهار، لبخند می زنیم.