کندوج چیست؟
کندوج، سازه ای چوبی – گلی بود که تا پنجاه سال پیش در اغلب نقاط گیلان و مازندران برای خشک کردن شالی ها استفاده می شد.
چهار ستون چوبی به شکل تقریبا مخروطی داشت که سر این ستونها، دایره ای چوبی به قطر حدود ۹۰ سانتیمتر قرار می گرفت که به نام موش گیر، شهرت داشت و خانه ای با پلان مربع به ابعاد حدود چهار متر در چهار متر روی این چهار موش گیر قرار می گرفت.
گیله مرد در طی سالیان دراز آموخته بود برای آنکه موش، به خزانه برنج وارد نشود، از این دایره های چوبی روی ستونها استفاده کند. موش از ستون بالا می رفت اما از سقف دایره ای، نه.
دورتادور کندوج با گل و چوب به شکل «زیگالی» اندود می شد و سقف آن با حلب و گاهی گالی پوشش داده می شد. حلب را برخی گیله مردان ترجیح میدادند با این دلیل که آفتاب را به خوبی جذب کند، گرما را درون کندوج محبوس کند تا برنج بهتر «بپته» شود، یعنی سفت تر شود.
اغلب در ستونها، موش گیر و تیرهای عرضی و طولی کف، میخی به کار نمی رفت و سازه ای بسیار منعطف بود. بنابراین در اثر زلزله، ویران نمی شد و فقط بازی کرد. شالی برنج بعد از برداشت، از سوراخی مربعی شکل از کف کندوج، با شانه به داخل کندوج انباشته می شد. اواسط مرداد، برنج برداشت می شد و در کندوج از شدت تابش خورشید، سفت می شد و می رسید.
همخوانی معماری کندوج با قوانین اکولوژها
بعدها من در کتاب قوانین اکولوژها، تالیف هیتش مهتا، Hitesh Mehta از انجمن بین المللی اکوتوریزم خواندم که توصیه کرده بود برای آنکه «زمین» اشغال نشود و بیش از این در تصرف آدمیزاد نباشد؛ اگر بانیان اکولوژها «مجبور» شدند که خانه ای بسازند، آنرا به شکل چهار ستونی یا شبیه به خانه درختی بسازند.
چه بر سر کندوج ها آمد؟
و در این چند سال، بسا کندوج ها دیدیم که از بین رفت و برای تولید زغال، به کارگاه های زغال سازی فرستاده شد. فاصله افتاده بود بین بینش معمار گیله مرد با نسل نوین. نه راننده نیسان، نه مسوول زغال سازی، نه کارگر پتک به دست که سقف کندوج را فرو ریخت و نه دیگر، خانه ای که کندوج درآن قرار داشت ناله عشق فرهاد معمار گیله مرد را نشنید؛ اشک زیگالی کاران را نفهمید، دانش گیله مرد را از خاطر برد همسو با آنکه چیستی خودش را از یاد برده بود.
مثل هر کسی که وقتی اکنون با وی سخن میگوییم از خانه های قدیم گیلان، که میگوید ما چنین خانه هایی داشتیم که دیوارش به ضخامت یک متر بود اما خودمان با لودر، خرابش کردیم، این کندوج ها هم قصه اش، مثل خسرو و شیرین که در زمانه ما کمتر کسی این شاهکار هنری نظامی را خوانده است؛ کهنه و کهنه شد تا جاییکه مثل قطعه ای نمد، گیوه یا عصا تنها برای دکور رستورانها با ترکیبی عجیب، دلخراش و ناپیوسته استفاده شد.
نام ماند و چیستی و فلسفه اش باد هوا شد و رفت و رفت و همچنان می رود……..