دسته ها راه افتادند. خودمان را به مسجد روستای بندِبُن می رسانیم. شب است اما پرهیاهوتر از روز. با اقوام خاله فاطی، همسایه مهربانمان، سلام و احوال پرسی میکنیم. آقای حلاج رضایی نمدمال معروف روستا و سرورخانم، چادرشب باف نیز هستند. صمیمی و دوست داشتنی. آقای بابایی را می بینم، کرنانواز و سردسته نوازندگان. هریک جداگانه می دمند. تمرین پیش از اجراست. کرنا نی بلندی به درازای حدود 2 متر است که در انتها شاخ بز یا قوچی به آن وصل است. صدای زیر وبم آن بستگی زیادی به قدرت نفس و البته نوع و شکل کرنا دارد.
دو نفر شیپورچی نیز همدم میشوند. برای احترام، ابتدا کرناها به فاصله نزدیکی از مزار شهدای روستا قرار میگیرد. پنج نفر پیوسته میدمند در حالیکه دو نفر دیگر کرنای خود را به صورت افقی و همزمان با دمیدن به راست و چپ حرکت میدهند. دسته حرکت میکند. پشت عزاداران حرکت میکنیم. امید یحیی پور جوردشتی هم هست. مداحی به زبان گیلکی هم شنیدنی است. اگر خودروها کمتر بود شکوه مراسم بیشتر بود.