فهرست پیشنهادهای مسافران را نگاه میکردم. ششصد پیشنهاد ثبت کردهایم که این آخریها بیشتر مربوط به آب است. همین وادارمان کرده است در برنامههایی که برای وقت آزاد میهمانان داریم، کیت آبی را بسازیم و اثر از بین بردن پوشش گیاهی را بیشتر نمایش دهیم. به فکر تولید و تامین فیلمهای کوتاهی هستیم که این اثرگذاری را بیشتر داشته باشیم.
ناخودآگاه به عقب برمیگردیم. چقدر به چاله سرا رفتیم. درخت چهار طاقی شکست و صدایش را نشنیدیم. حال و روز چای در یکی از کارگاهها کمی بهتر شده است اما هنوز از کارخانه نخ و قرقره گیلان، پاسخی نگرفتهایم. سفال ماچیان همچنان گمج می سازد و چادرشبها همچنان بافته میشوند و خوشبختانه حلاج رضایی و شاهنظری، همچنان نمدمالی میکنند.
حس بسیار عجیب و ارزشمندی است که از طریق گردشگری، بتوانیم کمی از صنعتگران و تولیدکنندگان حمایت کنیم. حس ارزشمندی است اگر لقمهای بهدست میآوریم بتوانیم آنرا منصفانه با دیگران تقسیم کنیم.
زمانی میگفتیم کشتی سازی بزرگترین و اشتغالزا ترین صنعت است. وقتی به اینجا، یعنی گیله بوم رسیدیم، دیدیم و آموختیم گردشگری بسی فراتر است. با مفهوم اکولوژ بیشتر آشنا شدیم و فهمیدیم اگر به معنی واقعی پیاده و اجرا شود، بسا که زودتر در مسیر رشد بیفتیم. پای صحبت دکتر طالقانی نشستیم و یاد گرفتیم باید با گذشته نزدیک خود بیشتر آشنا شویم و به همدیگر بشناسانیم.
اما افسوس میخوریم که سد پلرود همچنان ساخته میشود. ناراحتیم که جواهردشت نیز اسیر ساخت و ساز شده است و طلای سبز منطقه محافظت شده سرولات، گرفتار کارخانه تولید شن و ماسه. یقین میدانم مسئولان این سد و این کارخانه اگر فواید گردشگری را میدانستند، همین امروز تعطیلش میکردند و با جان و دل، سعی در احیا کوهپایههایی میکردند که اکنون عریان شدهاند و در سرمای خزان شکننده شدهاند.
به همه چیز دستاندازی کردهایم. نمیدانم چرا کمتر میآموزیم و به قول مهندس بلوچ، کمتر میبینیم.
افسوس میخوریم که ویلاسازی همچنان ادامه مییابد و پاکتراشی جنگلها ادامه دارد. ساختمانها همچنان رنگ میبازند، بلندتر میشوند و اسیر بیهویتی میشوند. افسوس؛ تهران الگوی شهرهای دیگر شده است حالیکه خود بی الگوست.
مسافران، امید ما هستند. بسیار چیزها از آنها آموختیم. سرلوحه کار خود کردیم. قاسم آباد، دیار گیلان، روستایی خوب، با مردمی کاردان، احوالپرس همه شما خوبان است.