از چین تا ایران و اینجا گیله بوم را پیموده است با گاری. در کوهنوردی، آنکه صبورترین و اغلب مقاوم ترین بود را عقب دار می گذاشتند. عقب دار، از همه عقب تر حرکت میکرد. اگر بوده باشید میدانید که احتمالا از همه بیشتر حوصله می کرد و حامی بود. چه اندیشه های عمیق است از پی این سفر کوتاه ورزشی.
حالا بنگرید کسی را که گاری به پشتش بسته است و ماه ها پیاده روی کرده است و پیش شما آمده است؛ از کشوری دیگر است اما سخنش کشور نمی شناسد و همگانی است. سخنانش چونان است که می پنداری تنها سزاوار کسی است که با پای پیاده و آرام، رفته است و پیموده است ایستاده است و اندیشه کرده است.
می گوید سفر، ویژه آدمی است؛ وسیله نمی شناسد گاه با پای پیاده، گاه دوچرخه، گاه حتی یکجا نشسته و چشم به سفرنامه ها بسته و در عالم خیال، پرواز کرده و فرهنگ ها را شناخته.