من از صمیم قلب دوستش دارم. جدی بودنش را و وقتی که لبخند به لب دارد.
گفته بود درخت جلوی خانه بلند است. ممکن است روی سقف خانه فرود بیاید. چند بار گفته بود. من زمان را به پاییز و زمستان یعنی زمان خواب درختان موکول کرده بودم.
بالای درخت رفتم و ساقهها را هرس کردم. تنه درخت، از بالا سست بود و قدری فرسوده. حق داشت نگران باشد. بالای درخت مرا دید. با طناب زردی آمد. درخت را از بالا به دو قطعه 1.5 متری تقسیم کردم. با طناب مهار کردم و گفتم بکشد.
آقا مهدی همسایه بامرام ما هم بود. وقتی کشیدند، طناب پاره شد. قطعه دوم به آرامی فرود آمد و ضربه محکمی به پشتم خورد. نام درخت، افرا یا سفید پلت است. یاد شلاق طناب کشتی “جمان” افتادم به رود کارون، آن هنگام که به آب انداختیم. خطای محاسباتی بود و من باید پایین میآمدم.
ارتفاع درخت کاسته شد. همین آقا هوشنگ را راضی کرده بود. طنابش دو تکه شده بود و گرهها آنقدر محکم شده بود که باز نمیشد. میگفت از طناب زرد شانس ندارد.
حالا، حال درخت خوبست. ساقههای جدید رویانده است و بچههای زیادی در باغ گیله بوم دارد.
حدود شش درختچه افرا در گیله بوم روییده است. برگها ساقه قرمز رنگ دارند و پهن هستند.