شب چله یا شب یلدا در گیلان، ناخودآگاه مرا یاد جنگل کونوس (ازگیل) میاندازد در “میسَره دشت”. میسَره دشت جایی در حدود نیم ساعتی گیله بوم است. منطقه گالشیها است. پر است از درختان کونوس و لیلکی. منطقه زیبایی که اگر بخواهید چشم انداز کوهپایه و جلگه قاسم آباد را در دهههای گذشته، آنزمان که ساختمانها بسیار اندک بود، تجسم کنید، دید خوبی به شما میدهد. مرا میبرد به حداقل 50 سال پیش. از اینرو خیلی دوستش دارم. به تازگی با هر عکس و روایت و حکایتی که کوچکترین اثری از تاریخ معاصر داشته باشد انس گرفتهام چه رسد به اینکه منطقهای بکر، گویای تصویر واقعی از پیشینه یک محل باشد.
شب چله در گیلان، آغاز پرشگون شب نشینی های مردم در طول زمستان بود که تا نزدیکی روزهای نوروزی ادامه مییافت. در آن سالهای بیسرگرمی، گردهم آمدن و از یاد و یادگارهای گذشته گفتن، تنها مکتبخانه بی ریب و ریای انتقال فرهنگ بومی از یک نسل به نسل های دیگر بود.
خوردن هفت نوع میوه پاییزی و زمستانی از رسوم قدیمی شب چله بود که هنوز مردم به آن باور دارند. برترین این میوهها، به، سیب، خوج و کونوس بود.
شام یلدا را بدون گوشت و از سبزی میپختند؛ و چقدر سازگار و همبسته با شرایط زندگی روزانه بود! اگر ماهی فراهم میشد خورشت سبزی بدون گوشت با ماهی و پلو را بر هر غذای دیگر ترجیح میدادند. پختن نان محلی از آرد برنج هم در این شب متداول بود به خصوص اگر شب یلدا به شب نشینی تبدیل میشد.
گالشها اعتقاد داشتند که در شب چله چهل نوع خوراکی باید بخورند. خوردن هر نوع کونوس را باعث مقاومت بدنشان در برابر سرمای زمستان میدانستند.
برنج برشته را همراه با کشمش سیاه شاهانی بسیار دوست میداشتند و خوردنش را سبب شیرینی زندگی خانوادگی میپنداشتند.
فال هندوانه از جمله جذابیتهای این شب بود. وسط هندوانه را به خطی که گرداگردش میکشیدند مشخص میکردند. بعد چشم دختر یا پسر دم بختی را میبستند و هندوانه را چند دور در مجمعه میگرداندند. کارد را به دست چشم بسته میدادند تا هندوانه را دو نیم کند. اگر درست از جایی که خط کشیده شده بود هندوانه را میبرید نشان عادی بودن هوای زمستان و به خوبی گذشتن فصل سرد سال بود.
قصهگویی و نقل حکایت تا پاسی از شب ادامه مییافت و به امید داشتن زمستانی آرام همگی از یکدیگر خداحافظی میکردند.
منبع: کتاب جشنها و آیین مردم گیلان؛ محمد بشرا-طاهر طاهری