پادشاهان ساسانی برای جلوگیری از تاخت و تازه اعراب بادیه نشین به داخله عراق، در سرزمین حیره واقع در غرب کشور کنونی عراق یک دولت دست نشانده عربی تاسیس کرده بودند و فرمانروایی آنرا به خاندان منذر واگذاشته بودند. در دوران خسرو انوشیروان، واقعه ای رخ داد که در اثر آن کشور یمن نیز در قلمرو دولت ایران درآمد. این واقعه و چرایی آنرا در کتاب «فرهنگ ایرانی پیش از اسلام» بخوانید تا ما هم سراغ داستانک امروزمان برویم.
مهمانانی از عراق که گفتارشان برایمان یادآور خرمشهر است. شهری با پتانسیل بسیار برای شکوفایی اقتصادی اما همچنان مظلوم. کاربرد واژه مظلوم برایمان خوشایند نیست اما ما چه کرده ایم در این سالها و آه!
پرچم ایران و عراق روی میز است. خانمی مهندس مکانیک است و شخصی، معمار. سوژه های گفت و شنود بسیار است؛ از وضع کنونی عراق تا اینکه افراد خانواده برخیشان از عراق، مهاجرت کرده اند.
از وضع فعلی خود ناراضی هستند. برخی می گویند در عراق نمی مانیم. دیگران هم ساکتند.
می گوییم اگر قرار باشد تمدن درخشان گذشته بازگردد و شکوفایی اقتصادی و زیست محیطی حاصل شود؛ باید بمانید و برای کشورتان کار کنید: جمله ای کلیشه ای و شاید بی مزه برای آنها. همچنان می گوییم؛ از تمدن سومری ها، آشوری ها و بابلیان. گاه کلمه هایی به عربی و اغلب به انگلیسی.
ماذا تفعل لو کنت مثلی؟ اگر جای ما بودید چه می کردید؟
برایم جالب است که از ترکیه می گویند و آب. اینکه اگر آب این دو رودخانه کم شود، بیابان عراق در پیش است. با این جمله ها دیگر دهن بسته می شویم. واژه «بی آبان» ذهنمان را مشغول می کند: سرزمین های بی آب!