محو در صدای آهنگین بزغالهها و مادرشان میشوی. هیاهو جالبی است. درِ آغل سرا یا همان بلت بسته شده است و گروهی از گوسفندان پشت در ماندهاند. در با اندک فشاری باز میشود. اما باز نمیکنند. فقط بع بع میکنند. مهین میگوید چرا در را فشار نمیدهند؟ میگویم چون فکر نمیکنند. آنطرف هم گروهی از داخل بع بع میکنند.
گروهی به سمتی می روند و گروهی به سمتی دیگر. آقا مسلم گالشی میگوید خوراک گوسفندان دو سه ساله با آنها که سن بیشتری دارند متفاوت است. یک یک گوسفندان را میشناسد. از اقوام علی است؛ علی حسن نژاد دوست خوب ما.
سگ سیاهی که با ورود ما سر و صدای زیادی راه انداخته بود آرام، کنار دیواری کاهگلی روی زمین وانمود کرده که خوابیده است. چشمها بسته اما از راست بودن گوش مشخص است که کمترین صدا را رصد میکند.
برمیگردیم دوباره خیره به گوسفندان. از هیاهو خبری نیست. انبوه بزغالهها مشغول شیر خوردن هستند. صحنه چنان به سرعت تغییر کرد که گویی سکانسی دیگر بود از یک فیلم .
بینه بولو در فاصله نیم ساعتی لیمه سرا است که باید کوهپیمایی سبکی کرد تا رسید. لیمه سرا نیز در فاصله بیست دقیقهای گیله بوم. بینه بولو در واقع کلبه سرایی است که تمام سرپناهها از چوب و کاهگل ساخته شده اند. خوشبختانه هنوز بخاریهای هیزمی کار میکنند.
بینه بولو در شیب قرار دارد. اطراف آنرا درختان لیلکی تیغدار فرا گرفته است. به رودخانه نزدیک است. دامداری پیشه اصلی مردم است.