تجربه نخست ما بود با آژانس گردشگری هایپرشیا برای کودکان. خانوادههایی آمدند با 10 کودکی که قرار بود پرتقال چینی را تجربه کنند.
کودکی بالای نردبان چوبی رفته است. پدر و مادر در دو طرف نردبان مواظب هستند. قیچی باغبانی در دست؛ اصرار دارد با قیچی میوه را از شاخه جدا کند. کلاهش جلوی دیدش را گرفته است.
شوق وجود دارد و ذوقی. عطر گیاهی در محیط پیچیده است. برخی دنبال گیاه هستند.
برخی درختان، با وجودیکه زمستان است اما گل کردهاند. باغبان میگوید گل کردن درخت در این موقع سال خوب نیست. با کمی گرمی هوا، درختان شوک زده شدهاند.
تنه برش خورده درختی، کلاس درسی شده است برای پدری که برای دیگران از دایرههای مقطع آن میگوید. سن درخت 40 سال برآورده میشود. جهت جنوب نیز از فواصل بیشتر لایهها و کشیدگی آن به یک جهت، مشخص است.
بین گروه فاصله افتاده است. آب در چالههای مسیر جمع شده است و بازیچه دست کودکان است.
در مسیر، سگ بود. غاز بود. درختان برش خورده بود. چایزار بود. راهنمای برنامه به خوبی همراهی میکرد. از وی آموختم پرتقال چینی هدف نبود؛ بهانهای بود برای با هم بودن، با هم خندیدن، گفتگو کردن و از هم یاد گرفتن.